مَـسْـتـانِــہ

تو بری بارون، نمیاد دیگه...

یه شب بارونی بود

آخرین روزای تابستون

من عاشق بارون بودم. از خیس شدن زیر بارون لذت میبردم

اون شب دلم خواست برم زیر بارون. بارون عجیبی بود تو اون شب گرم تابستونی

بارونی که بابا رو تو ترافیک نگه داشت...

من ترسیدم برم زیر بارون

ترسیدم ازت فاصله بگیرم

اما اون شب، برای همیشه از دست دادمت...

انگار فرشته ها آب و جارو کردن و تو رو با خودشون بردن..

تو اون هوای پاک و عطر خاک نم زده، آروم و زیبا و نورانی خوابیدی 

 

مرگ حق است

انا لله حق است

انا الیه راجعون حق است

اینکه نبودنت بیچاره ام کرده هم حق است

تنهایی، غم، دلتنگی... 

حقایق تلخ..

 

سنا **
۲۹ مرداد ۹۸ , ۲۱:۰۳

خیلی تلخ و غم انگیز بود خیلی 

فقط میتونم بگم خدا بهتون صبر بده 

پاسخ :

ممنونم عزیزم

ببخشید نمی‌خوام کسی رو ناراحت کنم
اما جز اینجا جایی ندارم که ناراحتی‌ها و تلخی‌ها رو بیان کنم :'((
سنا **
۳۰ مرداد ۹۸ , ۰۸:۵۰

عزیزم :(

آدم حرفی نزنه غمباد میکنه

باور کن اون حجم غم و سختی رو دیشب با خوندن این متن احساس کردم، میدونم خیلی سخته :(

از صمیم قلب میخوام این آخرین غم زندگیت باشه و اینقدر شادی و اتفاق خوب برات پیش بیاد که فراموش کردن این خاطره برات راحت تر بشه 

پاسخ :

ممنون از محبتت عزیز. و ممنون از دعای خوبت :)
ان شاءالله شما هم همیشه درکنار عزیزانتون شاد و سلامت باشید😍😍😍
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan