چرا مردمک؟
تو فرهنگ لغتها دوتا معنی براش نوشتن
اول
مـَردُمـَک تصغیر مردم است که شخص واحد باشد از آدمی. مردم خُرد... خودمونیش یعنی کوچیکتونم :P
دوم
سیاهی کوچکی است که در میان سیاهی چشم باشد و مردمک آن را بدین سبب گویند که صورتی کوچک به شکل آدمی در آن مینماید و از این جهت در عربی انسان العین گویند.
(سوراخ وسط عینیه چشم که قطر آن در انسان بین 3 تا 6 میلی متر است. مردمک ممکن است گشاد یا تنگ گردد و مقدار نوری که باید در چشم داخل شود بدین وسیله تنظیم میگردد.)
اینم درموردش هیچی نمیتونم بگم که زبانم قاصره...
به عنوان تیتراژ تهش اینا رو با سوز دل بخونیم:
بس مهر که از خیال رویت
بر مردمک بصر نهادم. (عطار)
از مردمک دیده بباید آموخت
دیدن همه کس را و ندیدن خود را. (خواجه عبداﷲ انصاری)
رشک آیدم ز مردمک دیده بارها
کاین شوخ دیده چند ببیند جمال دوست. (سعدی)